متن ویدئوی استفان آینهورن
هنر مهربان بودن
خیلی متشکرم، یکروز با مردی ملاقات کردم که یکی از نزدیکانش را در تصادف از دست داده بود. او آنچه را در اورژانس بیمارستان پیش آمده بود، برایم تعرف کرد. او گفت: همه خیلی مهربان بودند. آیا می دانید چه کسی بیشتر از همه به ما کمک کرد؟ من شروع کردم به حدس زدن که شاید پرستار، دکتر، یا کشیش بیمارستان بوده است. آن مرد سرش را تکان داد و گفت: نه، بهیار بیمارستان بود؛ زیرا در اتاق در کنار ما نشست. برای مدت نسبتاً طولانی حرف زیادی نزد. کار چندانی نکرد، ولی در کنار ما نشسته بود و به ما توجه داشت. او گفت: برای این کارش تا زنده هستم از او سپاسگزارم. کاری که او در آن روز کرد علامت عشق و مهربانی بود. ما هر روز با صدها نفر از همنوعانمان در خانه، در اتوبوس، در مغازه، در محل کارمان برخورد می کنیم و در هر یک از این برخوردها، تصمیم می گیریم چگونه با خواهران و بردرانمان ارتباط برقرار می کنیم. می توانید بگوئید که در واقع زندگی از این برخوردها تشکیل می شود. این ارتباط ها به زندگی معنا می دهند. شما با این کلمه آشنا هستید: مهربانی، این کلمه شهرت بدی پیدا کرده است. مهربانی ضعف یا ساده لوحی محسوب می شود. گاه گفته می شود: او مهربان است ولی گاوهای مزرعه هم مهربانند و من می گویم که زمان آن رسیده که تغییری اساسی در مورد کلمه مهربانی داده شود. من می گویم مهبانی نه ساده لوحی است و نه ضعف. مهربان بودن فقط زیبا نیست، بلکه راه موفقیت است. روشی که ما با همنوعانمان رفتار می کنیم می تواند برای سرنوشت خودمان در مقام فرد، در گروه، در اجتماع اثر بگذارد و موضوع اصلی این بحث این است که مهربانی، راه موفقیت است. باید ببینیم آیا می توانم شما را متقاعد کنم؟ ابتدا سئوالی مطرح می کنم: چه خصوصیت برجسته ای می خواهید داشته باشید؟ بین پنج خصوصیت فقط یکی را می توانید انتخاب کنید که عبارتند از:
یا میتوانید در حرفه تان موفق و ماهر باشید یا پروتمند باشید – منظورم ثروت زیادی است یعنی در حساب بانکی تان دویست میلیون یورو داشته باشید یا می توانید با هوش باشید – تا حدی که کاندید جایزه نوبل بشوید. یا مزه باشید – تا حدی که مردم با دیدنتان به شدت به خنده بیافتند یا انسانی خوب باشید. متأسفانه فقط یکی از این موارد را می توانید انتخاب کنید. آیا یکی را انتخاب کردید؟ حالا رأی می گیریم. بله درست شنیدید. کسانی که می خواهند در حرفه شان موفق باشند، دستشان را بلند کنند. هیچ کس در این گروه نمی خواهد در حرفه اش موفق باشد؟ کسانی که می خواهند ثروتمند باشند دست بلند کنند. هیچ کس در این گروه صادق نیست؟ دو نفر دست بلند کردند. با هوش چطور؟ ظاهراً این صفتی نیست که این گروه به دنبال آن باشند. یک نفر. چند نفر می خواهند با مزه باشند؟ یکنفر. چند نفر می خواهند انسانی خوب باشند؟ لطفاً دست بلند کنید. ۹۰ در صد، خیلی خوبه. از این رأی گیری چه درسی می گیریم؟ علی رغم آنچه می گویند که انسان بد است، یا اینکه دنیا محل بدی برای زندگی است، هر باری که این سئوالات مطرح می شود، جواب همواره یکی است. اکثریت مردم معتقدند که خوب بودن صفت بسیار مهمی است و این ارزش بخاطر سپردن را دارد. اما چرا باید انسان خوبی باشیم؟ چرا نباید با هم بد باشیم؟ چرا نباید همسایه مان را که ساعت ۷ صبح روز تعطیل چمن هایش را می زند کتک بزنیم؟ چرا باید با یکدیگر مهربان باشیم؟ جواب اینست: تحقیقات علمی ثابت کرده اند که از خوب بودن فایده می بریم. چندین مثال از این تحقیقات را با هم می بینیم. در این تحقیق چند نفر بازی ای را شروع میکنند. در این بازی دو استراتژی وجود دارد. می توانید خود خواه باشید و فقط به فکر خودتان باشید، یا سخاوتمند باشید و با دیگر بازیکنان همکاری کنید. بعد از بازی، ام آر ای مغزی بازیکنان گرفته شده و نشان داده شده که اگر سخاوتمند باشید و با دیگران همکاری کنید، ناحیه مربوط به لذت در مغزتان فعال می شود. این ثابت می کند که می توانید از انجام اعمال نیک واقعاً احساس لذت و خوشی کنید و جالب این است که هنگامی که مواد مخدر مصرف می کنید، دقیقاً همین ناحیه در مغز فعال می شود. این خبر خوبی است، اینطور نیست؟ ما میتوانیم اعتیاد را متوقف کنیم و به جای آن کارهای خوب انجام دهیم و از این کار به همان اندازه لذت ببریم. با این تفاوت که هیچ اثر جانبی هم ندارد. یک مثال دیگر می زنیم که مربوط به تحقیقاتی است که در کابین های تلفن عمومی صورت گرفته، سکه ای را در سوراخ مخصوص باز گشت سکه گذاشته اند، نصف کسانی که وارد کابین شدند، سکه را دیده و استفاده کردند و نصف دیگر آنرا بر نداشتند. هنگام خروج هر یک از افراد از کابین، هنرپیشه ای از آنجا عبور کرده و خود را روی زمین انداخته و تمام کاغذهایی که همراهش بوده روی زمین ریخته، نتیجه نشان داد، فقط ۵ درصد از کسانی که سکه را برندا شته اند به کسی کهروی زمین افتاده کمک کرده و کاغذهایش را جمع کرده اند. در حالیکه ۹۰ در صد از کسانی که سکه را برداشته اند، به فردی که زمین خورده کمک کرده اند. این چه به ما می گوید؟ به ما می گوید که اگر با شما خوب رفتار شود ولو این رفتار خوب توسط یک ماشین انجام شود، شما نیز به نوبهء خودتان با دیگران خوب رفتار خواهید کرد و این نشان می دهد که اگر شما کارهای نیک برای دیگران انجام دهید، امکان اینکه آنها هم متقابلاً کار نیکی برای شما انجام دهند افزایش خواهد یافت و حتی امکان اینکه برای دیگران هم کارهای نیکی انجام دهند نیز افزایش می یابد. بنا بر این، اعمال نیک مانند امواج گسترده می شوند. ما با کار کردن روی مهربانی نه فقط مهربان می شویم، بلکه عملکرد بهتری خواهیم داشت. مثالی در این باره، تحقیقاتی است که بر پزشکان انجام شده است. تعدادی پزشک را به دو گروه تقسیم کرده و فقط به افراد یک گروه آب نبات کوچکی دادند. بعد پزشکان دو گروه را آزمایش کردند. متوجه شدند کسانی که آب نبات گرفته بودند، ابتکار بیشتری در کارشان داشته، مشکل بیمارشان را بهتر تشخیص داده، سریعتر کار کرده و کمتر در کارشان تعصب نشان داده بودند و همهء اینها فقط به خاطر یک آب نبات کوچک بوده است و امیدوارم در ملاقات بعدی با دکترتان متوجه معنی آن باشید! وقتی انسان خوبی بشویم، خودمان از خوب بودن بهره می بریم و به ما انگیزه می دهد که مهربان شویم. حالا سئوال بعدی این است که چطور مهربانی را در خود پرورش دهم؟ یک روش خوب برای مهربانی تمرین است؛ زیرا نشان داده شده که با تمرین، هنگام رویارویی با مشکلاتِ ارتباطی روزمره بهتر عمل می کنیم. اگر تمرین کرده باشیم، در موقعیت های زندگی بهتر عمل خواهیم کرد. گاه هنگام رویارویی با موقعیتهای زندگی باید سریع تصمیم بگیریم. در اینجا یک تمرین کوچک انجام می دهیم. موقعیت را برایتان توضیح می دهم. چند ثانیه فرصت دارید دربارهء نحوهء عملکردتان فکر کنید، سپس همه باید پاسخ بدهند. موقعیت این است:
دروغ مصلحت آمیز
روزی دوستی با گریه به شما تلفن میکند. او زندگی خوبی دارد ولی شوهرش حسود است. او با دوست پسر سابقش برای شام بیرون رفته است. ملاقاتشان کاملاً دوستانه بوده ولی شوهرش که از ملاقات آنها مطلع شده ، بسیار عصبانی است. دوستتان با التماس از شما می خواهد که به شوهرش بگوئید که آنشب با او بوده اید و اتفاقی دوست پسر سابق را دیده اید و فقط صحبتی کوتاه بین او و دوستتان رد و بدل شده است.
آیا برای نجات دوستتان دروغ خواهید گفت؟ حالا کسانیکه دروغ نخواهند گفت دستشان را بلند کنند. تقریباً ۵۰ / ۵۰ است. از این چه نتیجه ای میگیریم؟ میتوانیم بگوئیم که راستگویی یک روش پسندیده است و اگر مردم به یکدیگرز دروغ می گفتند، چه جور جامعه ای داشتیم؟ یا میتوانید بگوئید: تحقیقات علمی نشان داده اند که به چه میزانی دروغ می گوئیم. می خواهید بدانید چه تعداد دفعاتی دروغ می گوییم؟ بله؟ ما بطور میانگین سه بار در روز دروغ می گوییم. نظرتان در مورد کت جدیدم چیست؟ اوه خیلی شیک است. ما دائماً این طوری رفتار می کنیم و شاید بپرسید، یک دروغ دیگر چه اشکالی دارد؟ نمی گویم که در این شرایط باید دروغ بگویید. پاسخ را به عهدهء خودتان می گذارم. بلکه می گویم که رسوم و قواعد، خط مشی ای را برای ما تعیین می کنند، اما آنها از ما سلب مسئولیت نمی کنند. گاه با شکستن یک قاعده کار پسندیده تری انجام می دهیم تا با دنبال کردن آن. قواعد و رسوم نمی توانند خشک باشند. حالا داستانی را در مورد بدترین قاعدهء خشکی که با آن مواجه شدم، برایتان می گویم. این ماجرا ۱۸ سال پیش اتفاق افتاد. پسرمان مایکل تازه به دنیا آمده بود و سه هفته داشت. من و همسرم تصمیم گرفتیم به سینما برویم. مایکل را با خود به سینما بردیم. به گیشه رفتم و دو بلیط خواستم. او به من و به مایکل نگاه کرد و گفت نمی توانید بچه با خودتان به داخل سالن ببرید. گفتم جای نگرانی نیست، این بچه بسیار ساکت است و تقریباً هیچوقت گریه نمی کند. اگر گریه کرد، فوراً سالن را ترک خواهیم کرد. او در پاسخ گفت: مسئله این است که این فیلم مختص افراد بزرگسال است! بعد از اینکه خودم را کنترل کردم گفتم: این یک موقعیت خوبی است که در مقام یک دکتر با او صحبت کنم. گفتم: ببینید، من یک پزشک هستم و می دانم که بچه سه هفته ای نمی تواند چشمانش را بر یک تصویر متمرکز کند و آنچه را که روی صحنه است ببیند. بعد با لبخندی به من نگاه کرد و گفت: ولی می تواند بشنود! فکر می کنید به ما اجازه داد وارد سالن شویم؟ خیر، موردی افراطی از اجرای قاعده ای خشک. حالا موضوع امروز الهام است. هنگام عمل به مهربانی الهام بسیار مهم است. می خواهم با شما در بارهء اهمیت سرمشق خوب بودن صحبت کنم؛ زیرا مردم همیشه به آنچه میگوییم عمل نمی کنند، بلکه آن کاری را که انجام می دهیم، انجام می دهند. می دانید بچه ها چطور یاد می گیرند؟ فکر می کنید که بچه ها با شرکت درکلاس های پنهانی راه رفتن و حرف زدن را یاد می گیرند؟ خیر آنها با تقلید کردن می آموزند. جالب اینست که ما در بزرگسالی هم با تقلید کردن می آموزیم و همچنان از دیگران تقلید می کنیم. می دانید این به چه معنایی است؟ به این معنا است که دیگران به ما نگاه می کنند و همان کاری را که ما انجام می دهیم، انجام می دهند. کودکان و بزرگسالان، همانند ما عمل می کنند، به همین دلیل مهم است که فقط حرف نزنیم، بلکه عمل کنیم. الان یک تمرین کوچکی را با هم انجام می دهیم. خواهش می کنم از جایتان بلند شوید، دیوید می تواند از جایش بلند نشود. من روی صندلی می ایستم تا همه بتوانند من را ببینند. همه من را می بینند؟ حالا همه هر کاری را که می گویم انجام دهند. پاهایتان را کمی باز کنید. بعد چند بار بالا و پائین کنید تا بدنتان نرم شود. حالا بایستید و دست راستتان را بلند کنید. با انگشت سبابه و شستتان یک دایره درست کنید. دستتان را به سمت صورتتان ببرید و روی دهانتان بگذارید. (این در حالی است که دستش را روی لّپ خود می گذارد) حالا خودتان را نگاه کنید و از خودتان بپرسید دهانتان کجاست؟ حالا لطفاً بنشینید. همیشه همین نتیجه است – (به دهانش اشاره نموده، می گوید) لب در اینجای صورت است. همیشه همینطور است. با اینکه تاکید کردم هر کاری را که می گویم انجام دهند، ۲۰ در صد کاری را که می گویم انجام می دهند. ۸۰ درصد کاری را که انجام می دهم، انجام می دهند. برای اینکه ما بیشتر متمایلیم از دیگران تقلید کنیم تا به آنچه می گویند عمل کنیم. برای همین آنچه که انجام می دهیم، از آنچه می گوییم مهم تر است. شما نباید احساس حماقت کنید. من همکاری در مرکز نشر دارم که مرا هفت بار در حال کنفرانس دادن دیده و هر بار همین کار را کرده. پیشتر گفتم که مهربانی، راه موفقیت است و می خواهم باز بگویم که حقیقتاً راه پیشرفت است. شما از مهربان بودن فایده می برید، زیرا باعث می شود، احساس خوبی کنید. تجربهء فعال شدن مرکز لذت را یاد بیاورید. ولی فقط این نیست، زیرا مزایایی هم به همراه دارد. اگر کار خوبی برای دیگران انجام دهیم، امکان اینکه دیگران هم در حق ما خوبی کنند، افزایش می یابد و علاوه بر این اعمال خوب مانند امواج گسترده می شوند و در نهایت همه از آنها استفاده خواهند برد. هر کسی مسئولیت بزرگی در قبال خودش، خانواده اش، دوستانش، آشنایانش، همکارانش و ……… دارد و فقط به این افراد خلاصه نمی شود. من می گویم: هرکسی باید طوری زندگی کند که گویی ایمان دنیا روی شانه هایش است و این نوع مسئولیتی است که به عهدهء ماست. کاری را که آن بهیار برای آن خانواده انجام دا به یاد بیاورید. ما هیچوقت قربانیان بدون دفاع نیستیم. ما همیشه می توانیم کاری برای برادران و خواهرانمان انجام دهیم. و حرفم را با سئوالی که از شما می پرسم و هر کسی باید از خودش بپرسد، تمام می کنم. اگر کمک به همنوعانم وظیفهء من نیست، پس وظیفه چه کسی است؟
خیلی ممنون
با تشکر از متن خوب اقای واشقانی